Monday, October 17, 2011

بهـار ايـران مي رسد

http://www.facebook.com/antidicktator90


براي آينده خود چه خواهيد كرد؟ 
براستي اين همه نوجوان جذب كدامين جاذبه پيشرفته تري درجامعه اين حاكميت شده اند؟

منهم يكي از شما هستم. از طيف گسترده اي از جوانان دانشجوي محروم شده از تحصيل ، از دل زدگان طرح كثيف تفكيك جنسيتي ، ازبي بضاعتاني كه ديگر خانواده شان نميتواند هزينه شهريه را بپردازد و خودشان هم كاري در دست ندارند ، از فارغ التحصيلان بي شماري كه به جاي بكار گرفته شدن در تخصص خود، مشغول باربري و مسافر كشي هستند ...

آره منهم يكي از شما هستم كه دلم ميخواست در نقطه اي كه آرزويش را داشتم قرار ميگرفتم ،اما اين حاكميت با تمام بي كفايتي ها يش با همه دزديهايش با همه جنايتهايش مرا مثل خيلي هاي ديگر دربدر كرد.

من ”الدوز بهرنگ ” هستم همان شخصيت برجسته داستانهاي معلم كبير ” صمدبهرنگي” همان كه تحت فشارهاي روزمره ، پرواز را از ”كلاغ سياههايي” كه تهمت ”دزد صابون” را داشتند، ياد گرفت .

من از همه فشارهايي كه روزانه متحمل ميشوم ، كه صدبار از جنگ ودعواهاي ”زن بابا”! سخت تراست ، با ديدن همه فجايعي كه دور وبرم اتفاق ميافتد ، پرواز را ازآنان كه هميشه در حال پروازند آموختم . وحالا ميخواهم به همه شما دوستان عزيزم بگويم بايد با همه اين بدبختي ها با چشم باز نگاه كرد و راه كار را پيدا كرد.

مگر ميشود هرروز ازكنار اين همه بدبختي عبور كني ولي ، چشمهايت را روي هم بگذاري ، وبه فكر اين باشي كه خودت چه آينده اي خواهي داشت . آخر مگر آينده ما در امتداد اين همه ظلم چيزي بهتر از ديگران خواهد شد؟

آيا در اين سالها ، ومخصوصا” بعد از قيام 88 باور نداريد كه ديگر هيچ آبي از اين حاكميت گرم نخواهد شد؟

حاكميتي كه درعرض دوسال با انواع سركوب وشكنجه و محدوديت ، تنها دستاوردش خشك كردن آب تالابها و درياچه ها و تخريب موروث تاريخي و ازهمه بالاتر اختلاسهاي كلان ميلياردي با رتبه يك جهاني، وهمچنين بدست آوردن بالاترين رتبه براي زندگي زير خط فقر ميليونها هموطن و ترسيم چهره درد آلود شهرها كه از تصوير كودكان خياباني و كارتن خواب، اشك همه را درآورده، و زندگي خانواده هايي كه از بي خا نماني به زندگي در پارك ها پناه ميبرند .... بيش از اين ها ميتوان گفت ...

از چهره سياه جامعه اي كه زير نعلين آخوندها، با وجود داشتن كلانترين سرمايه و منابع طبيعي و نفت، به زنداني تبديل شده كه از فرط سركوب همه را وادار به سكوت كرده است .

ولي آيا چاره اين همه بدبختي سكوت است؟

يكبار ديگر شعري را كه هميشه ” صمد” تكرار ميكرد را برايتان ميخوانم و در نوبتي ديگر خدمت ميرسم، حتما” به حرفهايم فكر كنيد:

من اينجا بس دلم تنگ است و
هرسازي كه مي بينم بدآهنگ است .
بيا ره توشه برداريم ،
قدم در را ه بي بازگشت بگذاريم.....

No comments:

Post a Comment