Monday, October 31, 2011

تنها رمز موفقيت در برابر ديكتاتور فرياد است و نه سكوت


   با شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه  اصل نظام را نشانه ميرويم
همراه شو عزيز...



تنها رمز موفقيت در برابر ديكتاتور فرياد است و نه سكوت!
ايستادن است و نه نشستن!

سکوت 7 ماهه ي موسوي و کروبي مشکوک است


ايران پرس نيوز:
سکوت 7 ماهه ي موسوي و کروبي مشکوک است

چرا در حالي كه زندانيان سياسي قهرمان در سلول هاي انفرادي در بسته و زير كنترل و شكنجه و فشار مستمر در زندان، با ابتكارات و ريسك هاي بالا سوراخي براي تماس با بيرون پيدا مي كنند و مي توانند با ارسال نامه و پيام، فرياد اعتراض را ندا دهند، ولي موسوي و كروبي با امكانات بيشمار بجا مانده از دوران قدرت و هواداران بيشمار در داخل و حمايت هاي جهاني از آنان نمي توانند روزني و مكانيزمي براي تماس و ارسال پيام بيابند؟
پس از حوادث ۲۵ بهمن رژيم احساس كرد اين دو نمي توانند از جنبش حمايت نكنند يا عليه آن موضع بگيرند پس بهتر است با حصر خانگي، به شيوه اي آبرومندانه راه كروبي و موسوي از مخالفان جدا شده و پرونده جنبش به تدريج بسته شود. نهايتا در توافقي بيان نشده با حاكميت، اين دو به حصر خانگي رفتند و جنبش را قرباني و ذبح نمودند. اين دو خسته و فرسوده و عاجز از تداوم مديريت اپوزيسيون كه سوداي سرنگوني داشت، بودند. موسوي و كروبي تن به حصر خانگي سپردند تا بتوانند با بهانه ظاهرا موجه حصر، از اعلام موضع يا دعوت به راهپيمايي و اعتراض معاف شوند.

ايران گلوبال همچنين نوشت: مدت كوتاهي بعد از اين ماجرا و بعد از گرفتن «روزه سكوت» توسط آنان، ارگان بي بو و خاصيتي بنام «شوراي هماهنگي راه سبز» به جاي سران نمادين جنبش به ميدان آمد تا هم از بار رواني سكوت و غيبت موسوي و كروبي بكاهد و هم ديگر تكاپوهاي مخالفان به گونه اي هدايت شود كه ساختارشكنانه نباشد؛ ارگاني كه جز درخواست هايي براي سر دادن شعار «الله اكبر» در تاريكي و يا «راهپيمايي سكوت در پياده رو» چيزي در كارنامه خود ندارد. اميدواريم و آرزو مي كنيم اين تحليل درست نباشد ولي اگر غير از اين است؛ ۷ ماه سكوت آقايان موسوي و كروبي چرا؟
بگوييد نمي توانند؛ كه اگر مي خواستند مي توانستند. چند بار هم امكان آن را داشتند كه حرفي و پيامي به مخالفان برسانند ولي اين كار را نكردند! چرا؟

بايد قيمت آزادي مردم ايران را پرداخت و بدون پرداخت اين قيمت به هيچ چيزي جز نا اميد نخواهيم رسيد, مگر ليبي و مصر و تونس و سوريه نيستند!! هر روز دهها كشته ميدهند.
زير دست ولايت فقيه و ملتزم بودن به قانون اساسي كه نميشود مردم را به بيراهه برد!! اين خودش يعني ولايت فقيه....
ما ميگوييم مرگ بر اصل ولايت فقيه و انتخابات آزاد 
اراده مردم است كه پيروز است

خواب های آشفته دیکتاتور....



خواب های آشفته دیکتاتور....


Saturday, October 29, 2011

به ياد محمد مختاري شهيد 25 بهمن89


به ياد محمد مختاري شهيد 25 بهمن89
نامه تكان دهنده مجيد مختاري به برادرش محمد



نامه اي به برادرم
محمد, برادر جان, چه جاودانه رفتي, چه بي صبرانه پرکشيدي, مي دانم, دلت پر بود از درد نامردي, پر از زجه, خالي از آزادي, اما چرا اينگونه محمد جان؟
قرارش نبود اينگونه بي خبر مرا در خلوت خاطرات کودکانه مان تنها بگذاري, قرارش نبود در هياهوي سکوت يک بعد از ظهر سرد حرف از خواب بزني, قرارش نبود در آخرين روز زمستاني ات چشم هاي مردم را باراني کني
محمد, برادر جان, چه قهرمانانه سکوت کردي, چه مردانه کوچ کردي, مي دانم, گوشت پر بود از دروغ, چشم هايت خسته از دنياي بي فروغ
اما چرا اينگونه محمد جان؟
يادت نبود که اشک هاي مادرت کاخ دشمن را نمک زار خواهد کرد؟ يادت نبود که با بغض پدرت, کابوس درخواب هر شب فرعون خانه خواهد کرد؟ يادت نبود که زجه و شيون خواهر و برادرانت گوش گرگ ها را کر خواهد کرد؟
محمد, برادر جان
چه بي صدا مرگ را صدا کردي, چه مظلومانه ظلم را کشتي, مي دانم, دهانت خشک بود از فرياد, سرت تير مي کشيد از بي داد
اما چرا اينگونه محمد جان؟
مگر نمي دانستي که با سکوتت گردبادي از خس و خاشاک درست خواهد شد که کرکس هاي پير را در خود خفه خواهد کرد؟
مگر نمي دانستي که از خونت گردابي درست خواهد شد که زالو هاي خون خوار را در خود غرق خواهد کرد؟
مگر نمي دانستي که با افتادن مشت خشک شده ات بر زمين, هزاران مشت ديگر به آسمان پرواز خواهد کرد؟
محمد, برادر جان
چه آرام پيله کردي و چه زيبا پروانه شدي, مي دانم, همه مي دانيم,خسته بودي از نشسته زيستن در ذلت
مي خواستي ايستاده بميري
چه زيبا خدا عطايت کرد

مجيد مختاري

سرنخ اختلاس ميلياردي در بيت رهبر و سپاه است



 سرنخ اختلاس ميلياردي در بيت رهبر و سپاه است

بنی آدم اعضای یکدیگرند***بجز شیخ و ملا که غارتگرند



پارتي شبانه آخوندي - بدون شرح!!


 پارتي شبانه آخوندي - بدون شرح!!


Thursday, October 27, 2011

ايران جنگه خاموشي ننگنه



ايران جنگه خاموشي ننگنه



اين يك رويا نيست
مرگ بر ديكتاتور
شمارش معكوس براي پايان ديكتاتور 33 ساله خامنه اي
ايـــــران بـرخيــــــز....

عکس/ جسد کالبد شکافی شده قذافی


عکس/ جسد کالبد شکافی شده قذافی!!



تهران قديم-خيابان حافظ در سال 1231


تهران قديم-خيابان حافظ در سال 1231



ارتشيان ميهن پرست سوريه به سوي مسلح شدن براي سرنگوني بشا اسد پيش ميروند


قيام كنندگان سوري مي گويند: ارتش بشار اسد براي پيدا كردن سربازان جداشده و نظامياني كه به قيام مردم پيوسته و حاضر به كشتار مردم نشدند، به شدت تلاش مي كند.

شهر رستن، قبل از اين كه به تسخير نظاميان جداشده از ارتش سوريه درآيد، كانون چندين هفته تظاهرات ضدحكومتي براي سرنگوني بشار اسد بود. تلويزيون دولتي روز يكشنبه اعلام كرد، نيروهاي سوريه كنترل اين شهر را بازپس گرفتند.

ديپلومات سابق سوري گفت، عمدة تظاهراتها مسالمت آميز بوده و تنها سربازان سابق ارتش عليه رژيم سلاح برداشته اند. بسام بيطار، ديپلومات سابق سوري گفت: آنها شرافت داشتند و نمي خواستند به همكاري با رژيم سوريه ادامه دهند و مردم را بكشند. زيرا سلاح آنها براي دفاع از كشور بود، نه كشتار مردم”.

برغم سركوب دائم حكومتي، تحليلگران ميگويند اپوزيسيون هرچه بيشتر به سمت مسلح شدن پيش مي رود.

جاشوا لَنديس، تحليلگر ميگويد: آنها بدون شك دارند سلاحهاي بيشتري بدست مي آورند و سازماندهي ميشوند. سربازاني كه از ارتش جدا شده اند هم به آنها مي پيوندند و فراخوانها چه از داخل و چه خارج براي يك قيام مسلحانه شنيده ميشود.

رژيم سوريه تلاش ميكند از اين كه رَستَن به يك سنگر مقاومت تبديل شود، و مانند شهرهاي ليبي كه سرانجام به جنگ مسلحانه و سرنگوني قذافي انجاميد، به سرنگوني بشار اسد منجر شود، جلوگيري كند.

همزمان با قيام در داخل، شوراي ملي سوريه كه در استانبول اعلام موجوديت كرد، يك مجمع عمومي و كميته اجرايي نيز تعيين كرد. شوراي رهبري شش نفره جديد همة جناحها را نمايندگي ميكند.

منبع خبر: تلويزيون فرانسه

جنتي خطاب به حسين رضا زاده: اون موقع ها كجا بودي عمو جان؟ +عكس


جنتي خطاب به حسين رضا زاده: اون موقع ها كجا بودي عمو جان؟ +عكس



Wednesday, October 26, 2011

سرهنگ معمر قذافی لحظاتی قبل از مرگ!!



سرهنگ معمر قذافی لحظاتی قبل از مرگ!!
مردم ايران عليه ديكتاتوري بپاخيزيد, سحر آزادي ما هم نزديك است.


طراحي دوچرخه براي بانوان - جديد



طراحي دوچرخه براي بانوان - جديد



كاريكاتور, دیکتاتور به پایان سلام کن






كاريكاتور, دیکتاتور به پایان سلام کن
ما را به گلوله هم ببنديد اين ملت شما را نميخواهند!!

با شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه 
اصل نظام را نشانه ميرويم

خامنه‌ای توسط نیروهای مردمی در خانه خود همراه با پسرانش کشته شد !!



خامنه‌ای توسط نیروهای مردمی در خانه خود همراه با پسرانش کشته شد !!
اين صحنه تاريخي رفتن ديكتاتورهاست
ديكتاتور آماده باش



ساعت ۲ بامداد امروز خامنه‌ای توسط نیروهای مردمی در خانه خود همراه با پسرانش کشته شد در رابطه با این عملیات محمود احمدی نژاد به همراه تیمسار رادان و احمد خاتمی در فرودگاه مهر آباد در حال فرار دستگیر شدن

تصور کنید فردا ازخواب بلند شدید و این تیتر خبری اخبار هست چه حالی‌ بهتون دست میده ؟ اولین چیزی که به فکرتون میرسه چیست؟ و چه آرزوی از این روز ببعد دارید ؟

البته این رو هم اضافه کنم این خبر واقعی‌ نیست ولی‌ از واقعیت چندان دور نیست و به شما قول میدم روزی خواهد رسید تا ما چنین روزی در کشور خودمان مشاهده کنیم

بیاید هر کدام یک خط هم شده از حال و افکارتون در صورت اتفاق افتادن این روز اینجا بنویسید 

اوه راستی این رو هم اضافه کنم این مرتیکه جنتی حتی تو خیال و خواب ما هم نمیمیره و جون سگ داره

Sunday, October 23, 2011

پيش به سوي براندازي نظام ديكتاتور در كشورمان ايران





You Are Next
مردم ايران عليه ديكتاتوري بپاخيزيد, سحر آزادي ما هم نزديك است
ما همه براندازيم با سكوت نمي سازيم
پيش به سوي براندازي نظام ديكتاتور در كشورمان ايران

همه اش که نباید ترسید





همه اش که نباید ترسید،
راه که بیفتیم،
ترسمان می ریزد.

ماهی سیاه کوچولو - صمد بهرنگی

اين اراده مردم است كه پيروز ميشود




اين اراده مردم است كه پيروز ميشود
تازه آغاز جديد به سوي آزادي و دموكراسي است
نوبت بعد سيد علي - با ديكتاتور سر سازش نداريم

Saturday, October 22, 2011

ما همه براندازيم با سكوت نمي سازيم



The Next Dictator



ما همه براندازيم با سكوت نمي سازيم
پيش به سوي براندازي نظام ديكتاتور در كشورمان ايران
بپا خيزيم

You Are Next






You Are Next



End of the Dictators



End of the Dictators



ديكتاتور فقط زبان گلوله مي فهمد تنها راه حل ايستادگي و مقاومت است جواب گلوله در برابر گلوله و سركوب است, برداشتن گام جديد به سمت آزادي را از رزمندگان ليبي بياموزيم.

يكي از سخنراني هاي كوروش كبير در سن 20 سالگي به يارانش




يكي از سخنراني هاي كوروش كبير در سن 20 سالگي به يارانش:

كساني آزاد خواهند زيست كه امروز از راحتي و آسايش خود بگذرند.

ستمگر در برابر شما از 2 چيز استفاده ميكند:
اول از حس راحت طلبي شما, يعني به اين وسيله شما را برده و ذليل خودش ميكند
دوم از ترس. 
هر وقت توانستيد راحتي امروز خود را براي فردا فدا كنيد و از مرگ بيم نداشته باشيد و خود را باور كنيد, آنوقت بر مي خيزيد و ديگر برده و ذليل نخواهيد بود!

Wednesday, October 19, 2011

مرگ بر سازشكار




من يك براندازم
با سكوت نمي سازم
مرگ بر سازشكار



سهم اين کودکان از چپاول ثروتشان توسط خامنه اي و شرکا چيست؟




سهم اين کودکان از چپاول ثروتشان توسط خامنه اي و شرکا چيست؟ 
بايد پرسيد كه با اينهمه درآمد نفتي و ثروتهاي ملي كه در ايران هست چرا در اين 33 سال حاكميت، وضعيت مردم روز به روز به جانب فقر بيشتر ميرود؟؟؟؟
مرگ بر خامنه اي




بهار ايران كي مي آيد؟؟؟



بهار ايران كي مي آيد؟؟؟ 
روز را خورشيد مي سازد, روزگارش را ما
بهار ايران را خودمان بايد بسازيم

Monday, October 17, 2011

خیابان فردوسی” را اشغال ميكنيم


در اعتراض به فروپاشی اقتصاد ملی و فسادهای کلان بانکی 
سه هزار میلیارد تومن از سفره ایرانی دزدیده شد و به کجا رفته؟ در صورت عدم پاسخگویی “خیابان فردوسی” را اشغال ميكنيم...

پیشنهاد کاربران ايراني در اينترنت: "خیابان فردوسی" را اشغال کنیم





پیشنهاد کاربران شبکه های اجتماعی ایران در همراهی با معترضان وال استریت:"خیابان فردوسی" را اشغال کنیمروز یکشنبه ۲۴ مهر برخی کاربران شبکه های اجتماعی برای همراهی با جنبش وال استریت و دیگر جنبش هایی که در اعتراض به نابسامانی های اقتصادی پدید آمده است پیشنهادی را مبنی بر حضور و تجمع اعتراضی در مقابل بانک مرکزی مطرح نمودند ، در این پیشنهاد آمده است :« پیشنهاد می شود در اعتراض به فروپاشی اقتصاد ملی و فسادهای کلان بانکی حرکتی ایجاد شود به اسم “خیابان فردوسی” را اشغال کنیم تا نارضایتی مردم کشور ما نیز از این فسادها و نابسامانی های اقتصادی مشخص گردد آنهم در شرایطی که رسانه های وابسته به حکومت این روزها به شدت از “اشغال وال استریت” هیجان زده و خوشحال هستند.

“خیابان فردوسی” را اشغال کنید


وبلاگ: پیشنهاد می کنم حرکتی به اسم “خیابان فردوسی” را اشغال کنید. در اعتراض به فروپاشی اقتصاد ملی و فسادهای کلان بانکی راه بیفتد تا معلوم شود چقدر دل ملت از دست خود اینها خون است آنهم در حکومت در شرایطی که این روزها به شدت از “اشغال وال استریت” ذوق زده است، جالب خواهد بود….
ساختمان رییس بانک مرکزی در خیابان میرداماد است ولی هنوز بخشهای زیادی از آن در خیابان فردوسی و در مجاورت بانک ملی است و امکان تجمع آزاد راحت تر است
البته به جای خیابان فردوسی می شود خیلی جاهای دیگر را هم اشغال کرد !
این کار می تواند با ایجاد صفحه ای در فیسبووک شروع شود برای اطلاع رسانی.

بهـار ايـران مي رسد

http://www.facebook.com/antidicktator90


براي آينده خود چه خواهيد كرد؟ 
براستي اين همه نوجوان جذب كدامين جاذبه پيشرفته تري درجامعه اين حاكميت شده اند؟

منهم يكي از شما هستم. از طيف گسترده اي از جوانان دانشجوي محروم شده از تحصيل ، از دل زدگان طرح كثيف تفكيك جنسيتي ، ازبي بضاعتاني كه ديگر خانواده شان نميتواند هزينه شهريه را بپردازد و خودشان هم كاري در دست ندارند ، از فارغ التحصيلان بي شماري كه به جاي بكار گرفته شدن در تخصص خود، مشغول باربري و مسافر كشي هستند ...

آره منهم يكي از شما هستم كه دلم ميخواست در نقطه اي كه آرزويش را داشتم قرار ميگرفتم ،اما اين حاكميت با تمام بي كفايتي ها يش با همه دزديهايش با همه جنايتهايش مرا مثل خيلي هاي ديگر دربدر كرد.

من ”الدوز بهرنگ ” هستم همان شخصيت برجسته داستانهاي معلم كبير ” صمدبهرنگي” همان كه تحت فشارهاي روزمره ، پرواز را از ”كلاغ سياههايي” كه تهمت ”دزد صابون” را داشتند، ياد گرفت .

من از همه فشارهايي كه روزانه متحمل ميشوم ، كه صدبار از جنگ ودعواهاي ”زن بابا”! سخت تراست ، با ديدن همه فجايعي كه دور وبرم اتفاق ميافتد ، پرواز را ازآنان كه هميشه در حال پروازند آموختم . وحالا ميخواهم به همه شما دوستان عزيزم بگويم بايد با همه اين بدبختي ها با چشم باز نگاه كرد و راه كار را پيدا كرد.

مگر ميشود هرروز ازكنار اين همه بدبختي عبور كني ولي ، چشمهايت را روي هم بگذاري ، وبه فكر اين باشي كه خودت چه آينده اي خواهي داشت . آخر مگر آينده ما در امتداد اين همه ظلم چيزي بهتر از ديگران خواهد شد؟

آيا در اين سالها ، ومخصوصا” بعد از قيام 88 باور نداريد كه ديگر هيچ آبي از اين حاكميت گرم نخواهد شد؟

حاكميتي كه درعرض دوسال با انواع سركوب وشكنجه و محدوديت ، تنها دستاوردش خشك كردن آب تالابها و درياچه ها و تخريب موروث تاريخي و ازهمه بالاتر اختلاسهاي كلان ميلياردي با رتبه يك جهاني، وهمچنين بدست آوردن بالاترين رتبه براي زندگي زير خط فقر ميليونها هموطن و ترسيم چهره درد آلود شهرها كه از تصوير كودكان خياباني و كارتن خواب، اشك همه را درآورده، و زندگي خانواده هايي كه از بي خا نماني به زندگي در پارك ها پناه ميبرند .... بيش از اين ها ميتوان گفت ...

از چهره سياه جامعه اي كه زير نعلين آخوندها، با وجود داشتن كلانترين سرمايه و منابع طبيعي و نفت، به زنداني تبديل شده كه از فرط سركوب همه را وادار به سكوت كرده است .

ولي آيا چاره اين همه بدبختي سكوت است؟

يكبار ديگر شعري را كه هميشه ” صمد” تكرار ميكرد را برايتان ميخوانم و در نوبتي ديگر خدمت ميرسم، حتما” به حرفهايم فكر كنيد:

من اينجا بس دلم تنگ است و
هرسازي كه مي بينم بدآهنگ است .
بيا ره توشه برداريم ،
قدم در را ه بي بازگشت بگذاريم.....

منشور كورش كبير


توضيح : نمونه فارسي زير مشابه ترجمه هاي انگليسي ، فرانسوي ، آلماني ، اسپانيائي ، ايتاليائي و روسي ... است که همه را در همين مقاله آورده ام. برخي، آگاهانه يکي دو فراز  را که در سخنان كورش دافعه دارد ، ترجمه نکرده، و يا به دلخواه نوشته اند..توجه داشته باشيم کتيبه اي که از زير خاک به دست آمده ، در يکي دو جا شکسته و دقيقاً خوانا نيست.


به اميد روزي كه منشور حقوق بشر را بتوانيم بر تن زخمي و شرحه شرحه ايران جاودان كنيم.
به گفته كورش: فردا كساني آزاد خواهند زيست كه  امروز از راحتي و آسايش خود بزنند. اگر ميخواهيم فرداي آزاد داشته باشيم قطعا بايد هزينه آزاد زيستن را همين امروز بپردازيم
******************************************************

منم كورش ، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه كورش، شاه بزرگ، ...، نبيره چيش پيش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودماني که هميشه شاه بوده اند و فرامانروائي اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامي مي دارند و [از طيب خاطر، و] با دل خوش پادشاهي او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادماني پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهرياري نشستم . مردوک خداي بزرگ دل هاي مردم بابل را به سوي من گردانيد، ...، زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم . او بر من ، کوروش که ستايشگر او هستم و بر کمبوجيه پسرم ، و همچنين بر کَس و کار [و ، ايل و تبار]، و همه سپاهيان من ، برکت و مهرباني ارزاني داشت .
ما همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهي نشسته اند . همه پادشاهان از درياي بالا تا درياي پائين [مديترانه تا خليج فارس ؟] ، همه مردم سرزمين هاي دوردست  ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموري » و همه چادرنشينان مرا خراج گذاردند و در بابل روي پاهايم افتادند [ پاهايم را بوسيدند] . از... ، تا آشور و شوش .

من شهرهاي « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دير ، سرزمين گوتيان و همچنين شهرهاي آنسوي دجله که ويران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نيايشگاه هايي را که بسته شده بود، بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهاي خود بازگرداندم . همه مردماني را که پراکنده و آواره شده بودند، به جايگاههاي خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنان را آباد کردم . همچنين پيکره خدايان سومر و اکد را که « نبونيد » ، بدون هراس از خداي بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودي مردوک «خداي بزرگ» و به شادي و خرمي به نيايشگاه هاي خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خداياني که آنان را به جايگاههاي نخستين شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگي بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نيکخواهانه برايم بيابند ، و به خداي من « مردوک » بگويند: کوروش شاه ،پادشاهي است که تو را گرامي مي دارد و پسرش کمبوجيه [نيز]...
اينک که به ياري «مزدا»  تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهاي چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام مي کنم که تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آئين و رسوم ملت هائي را که من پادشاه  آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملت هائي که من پادشاه آنها هستم يا ملت هاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهدهرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتي تحميل نخواهم کرد و هر ملتي آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کردمن تا روزي که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسي به ديگري ظلم کند و اگر شخصي مظلوم واقع شد من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. 

من تا روزي که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به طريق ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد و من تا روزي که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصي ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد وي را به کار وا دارد.
من امروز اعلام مي کنم که هر کسي آزاد است که هر ديني را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه که ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسي را غصب ننمايد و هر شغلي را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيري که يکي از خويشاوندانش کرده مجازات کرد .

من برده داري را برانداختم. به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم .
من تا روزي که به ياري مزدا زنده هستم و سلطنت مي کنم نخواهم  گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگي بايد به کلي از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجراي تعهّداتي که نسبت به ملت هاي ايران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.


تغيير در دست ماست
ايران جنگه خاموشي ننگه
برپاخيز از جا كن بناي كاخ دشمن

کوهیار گودرزی کجاست؟


کوهیار گودرزی کجاست؟


رو لبهام قفل سكوت و تو گلوم يه انفجاره
كسي از حال دل من اين روزها خبر نداره
زير پرده هاي سانسور تو اين شهر نفس بر
من هنوز معتقدم كه روبرو فصل بهاره

اختلاس.... که پر نداره باباش خبر نداره...




کلاغ پـــــــــر
گنجشک پـــــــــر
ملت پـــــــــر
یارانه پـــــــــر
امنیت پـــــــــر
آزادی پـــــــــر تفریح پـــــــــر
وی پی ان پـــــــــر
آرامش پـــــــــر
زندگی پـــــــــر
عشق پـــــــــر
اختلاس.... که پر نداره باباش خبر نداره...

پرتاب کلم به سمت احمدی‌نژاد




هفته نامه آسمان در شماره دوم خود عکس کمتر دیده شده‌ای را در مطلبی تحت عنوان گزارش عهد بازگشت که درباره سفرهای استانی احمدی‌نژاد است، منتشر کرده است.

Sunday, October 16, 2011

بر كشورم چه رفته است؟



خشك شدن درياچه مهارلو 
بر كشورم چه رفته است؟!





بيكارها در خيابان، پول ها در جيب مسئولان !!!




ايران بريفينگ 
مهاجرت جمعي از خانواده مقامهاي ايراني به اروپا و کانادا به همراه ميليون‌ها دلارسپرده بانک
از ارديبهشت ماه گذشته تا کنون ۱۲۳ نفر از اعضاي خانواده مقامهاي دولتي و غير دولتي ايران براي اخذ اقامت دائم در کشورهاي اروپايي و کانادا اقدام کرده‌اند.
از اين تعداد تاکنون ۳۵ نفر موفق به اخذ ويزاي اقامت شده‌اند و درخواست ديگر متقاضيان در دست بررسي است.
۷۰ نفر از اين افراد تقاضاي اقامت خود را تحت عنوان اقامت تجاري ثبت کرده‌اند و به عنوان سرمايه گذار و فعال اقتصادي قصد مهاجرت دارند. هر کدام از اين متقاضيان براي اثبات اين ادعا بطور متوسط از حداقل ۶ ميليون تا حداکثر ۴۰۶ ميليون دلار (که متعلق به يک خانواده ۴ نفره است) به حسابهاي تجاري خود در اروپا (بويژه در آلمان و اسپانيا) و کانادا واريز کرده‌اند که نقل و انتقالات ارزي و واريز اين مبالغ هنگفت از طريق بانکهايي در ترکيه و امارات انجام شده است.

بيكارها در خيابان، پول ها در جيب مسئولان !!!

نظام , درنده خويي را در صحنه ي بين المللي به اوج ميرساند





طرح ترور سفیر عربستان سعودی و انفجار سفارتهای خارجی در آمریکا ،  مرحله جدیدی از وحشيگري نظام ولايت در صحنه بين المللي  و  به نوعي اعلان جنگ عليه  جامعه جهاني ميباشد. 
این طرح جنایتکارانه از جانب نظام پا بگور، چيزي نيست جز دست و پا زدن ها  و حملات مار زخمي  يا  حيوان درنده اي كه خود را محكوم به مرگ و نابودي مي بيند و از شدت ترس و وحشت به هر سويي كه بتواند چنگ مي اندازد و زهر ميريزد و ديگر به عواقب بعدي آن نمي انديشد!
حال بايد ديد در اين شرايط چرا حاكميت در حالي كه  از هر سو مورد تهديد قرار دارد،  دست به چنين اعمالي ميزند؟  
بايد گفت در شرايطي كه ديكتاتور سوريه، يعني نزديكترين متحد خامنه اي در سراشيب نابودي قرار گرفته و جوانان شجاع سوريه با آنكه روزانه شهيد ميدهند ، ولي ديگر حاضر به تحمل نظام خودكامه بشاراسد نيستند و به زودي كار را با ارتش آزاديبخشي كه به وسيله ارتشيان آزاديخواه و جوانان سوري شكل گرفته يك سره خواهند كرد وضعيت نظام جمهوري اسلامي با سقوط ديكتاتور سوريه بشدت بحراني خواهد شد .
  از طرفي بعد از اختلاسهاي سران نظام (از سوي جريان خامنه اي و احمدي نژاد )  و  فقر و بيكاري و سركوب افسار گسيخته كه حاصل سياستهاي چپاولگرانه ولايت فقيه است ، جامعه اي ايران نيز به نقطه انفجار رسيده است.
 طبق معمول سران نظام راه ديگري ندارند جز  فرافكني و اعمال تروريستي . آنها ميخواهند اين موج را نيز از سر بگذرانند. طوري كه حتي خامنه اي در سخنراني روز 9مهر كشورهاي منطقه را تهديد به حمله موشكي نمود و البته به اين هم بسنده نكرد و در واشنگتن ميخواست دست به ترور سفير عربستان صعودي بزنند.  اين سفير (عادل الجبیر )همان كسي است كه به اوباما اخطار داده بود ، تا سر مار وحشي(نظام ولايت فقيه ) را بر سنگ نكوبيد ، منطقه و خاورميانه آرام نخواهد گرفت.
با اين اعمال تروريستي،  سردمداران نظام ميخواهند به سران كشورهاي منطقه و ساير كشورها بفهمانند كه يا بايد سكوت كنند و يا با حربه ي هميشگي جمهوري اسلامي يعني ” ترور ” يا حملات موشكي و بمب هاي قوي آنها را تهديد خواهند كرد.
بطور مثال ازغدي يكي از مهره هاي جمهوري اسلامي در ماه رمضان در سخنراني خود اعلام كرده بود :  براي اينكه جمهوري اسلامي پا برجا بماند هدفهاي بعدي را بايد در قلب اروپا  و شمال آفريقا و شرق آسيا جستجو كرد . او گفته بود بايد اقتدار جمهوري اسلامي را در چنين جنگهايي به جهان نشان داد و  یک جهاد بین‌المللی را دامن زد از هیچ‌کس هم نباید ترسید!  

حال بايد گفت تدارک چنين حمله ي  تروریستی در قلب واشنگتن مبین این حقیقت است که سیاست سازش و كوتاه آمدن در برابر  چنين حكومتي ديگر بي اثر شده و جامعه جهاني نبايد بر روي اعمال خشونت آميز و تروريستي اين نظام چشم بپوشد و سكوت كند.  

در همين رابطه سناتور جان مک کین، رقیب سابق باراک اوباما در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، با اشاره به دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان سعودی در واشینگتن، از سیاستهای رئیس‌جمهوری آمریکا انتقاد کرده و او را به انفعال در قبال ایران متهم کرد. به گزارش سی ان ان، سناتور مک‌کین روز پنجشنبه گفت: «اگر ما (آمریکا) به موقع و درست از تظاهرات ضددولتی مردم ایران در دو سال پیش (سال 88) حمایت می‌کردیم، حالا این وضع را نداشتیم و حاکمیت ایران سرنگون شده بود. آن زمان که مردم ایران فریاد می‌زدند: اوباما، یا با اونها یا با ما، رئیس‌جمهوری آمریکا چه کار کرد؟ به جای دست به کار شدن، نخواست که شانس مذاکره با حاکمیت ایران را از دست بدهد و آن فرصت از دست ما رفت و اكنون آنها به قدري وقيح شده اند كه دسته به چنين اقدامات تروريستي آنهم در خاك آمريكا ميزنند.
البته در همين رابطه خزانه‌داری آمریکا ۵تن از مقامها و عوامل دولت ايران را که در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا دست داشتند در لیست تحریمها قرار داد. اسامی این ۵تن عبارتند از منصور ارباب سیار و غلام شکوری، ۲نفری که توسط وزارت دادگستری متهم به توطئه برای قتل عادل الجبیر در خاک آمریکا می‌باشند. ۳تن دیگر عبارتند از عبدالرضا شهلایی، قاسم سلیمانی و حامد عبداللهی.
 اوباما نيز اعلام كرد براي تنبيه حكومت مستبد حاكم بر ايران تمامي گزينه ها را روي ميز داريم و ايران بايد بهاي اين رفتارش را بپردازد و با اين حرف ميخواست به خامنه اي گوشزد كند كه گزينه نظامي هم پيش روي آمريكا و جامعه بين المللي هست.

اكنون ديگر جامعه جهاني در رابطه با تروريسم نظام جمهوري اسلامي به اين نتيجه رسيده است كه نميتوان بر عليه سياستهاي تروريستي حاكمان مستبد كوتاه آمد و قاطعيت نشان نداد. در همين رابطه  اتحاديه اروپا هم به جمهوري اسلامي هشدار داد كه اثبات اين اعمال تروريستي از جانب حكومت ايران ، عواقب بسيار وخيمي را براي آنها خواهد داشت .
چرا كه بعد از 30سال اعمال تروريستي و خشونت آميز در سراسر خاورميانه و ... جامعه جهاني به اين نتيجه رسيده است كه تا این حكومت بر سر کار است از صدور تروریسم و بنیادگرایی دست برنخواهد داشت. تنها راه مقابله با آن اعمال یک سیاست قاطعانه، از جمله تحریم نفتی، ارجاع پرونده تروریسم و نقض حقوق‌بشر آن به شورای امنیت، و به‌رسمیت شناختن حق مردم ايران (به مانند حقوق ليبي و سوريه ومصر)  برای تغییر بنيادين حكومت و ساقط كردن ولايت فقيه است.

هر قطره ي خون ريخته شده ي ما تجربه ايست كه به آيندگان ميرسد





هر قطره ي خون ريخته شده ي ما تجربه ايست كه به آيندگان ميرسد, تا فردا آن را در مبارزه براي رهايي سرزمينشان بكار ببرند. 
همچنان كه خلقي خود را آزاد ميسازد و گامي در پيكار براي رهايي بر ميدارد.
چه گوارا

Saturday, October 15, 2011

سخني از بزرگان


هيچ گاه مأيوس مشو زيرا ممكن است آخرين كليدي كه در جيب داري قفل را بگشايد. 
"ترنس"

ميدان توپخانه در سال1325





تهران قديم
ميدان توپخانه در سال1325

تنها راه حل در برابر ديكتاتور:




تنها رمز موفقيت در برابر ديكتاتور فرياد است و نه سكوت!
ايستادن است و نه نشستن!
نبايد بگذاريم خاكستر خيانت جلوي عزم و اراده ما را بگيرد
وقت برخاستن است, وقت تغيير است!! برخاستن عليه ديكتاتوري و ظلم و تنها راه حل براندازي اين نظام است

با شعار مرگ بر خامنه اي

به ياد يكي از ياران دبستاني... زنداني مقاوم شبنم مددزاده


نامه مهران عباس زاده به احترام شبنم:

لازم نيست براي شبنم غصه بخوريم. درست است که شبنم در اوج جواني اسير زندان شده است ولي دختري که هفتاد روز انفرادي و دو سال نيم بازداشت بدون حتي يک ساعت مرخصي نتوانسته سرش را خم کند نيازي به غصه خوردن ما ندارد. بايد به احترام شبنم تمام قد ايستاد. شبنمي که هميشه سربلند بود و هست.

به احترام شبنم
مهران عباس زاده
آبان 85 بود؛ من يک دانشجوي ترم اولي بودم با سري پر از باد و افکار ابتدايي و خام ازفعاليت يا حتي مبارزه ي سياسي.اولين بار شبنم را توي دفتر انجمن اسلامي دانشگاه تربيت معلم ديدم. رفته بودم عضو انجمن بشوم و به آرزوي برسم که از روز اول درس خواندن براي کنکور داشتم: فعاليت سياسي به عنوان يک دانشجو.
رفتار شبنم جوري بود که انگار سالهاست عضو انجمن است. چند ماه بعد بود که فهميدم شبنم فقط چند هفته زودتر از من وارد انجمن شده است. ولي انگار آمادگي شبنم براي کار بيشتر از من بود. در همان نگاه اول مي شد فهميد که شبنم مي داند دارد چه کار مي کند و هدفش کاملا مشخص است.  
پاييز 86 بود. تقريبا ديگر عضو ثابت انجمن شده بودم.چندتا از اعضاي شوراي مرکزي تحکيم وحدت بازداشت شده بودند و هر هفته توي يکي از دانشگاهاي تهران برنامه اعنراض بود و تريبون آزاد. به جرات مي توانم بگويم که اگر به خاطر شبنم نبود شايد توي هيچ کدام ار آن برنامه ها شرکت نمي کردم. شبنم انقدر شور انگيزه داشت که براي کل مجموعه انجمن کافي بود. شور و انگيزه اي که من هيچ وقت نداشتم و هميشه حسرتش را مي خوردم.
ارديبهشت 87 بود؛  روزها به سادگي مي گذشتند و ما قدرش را نمي دانستيم. روزي رسيد که هم من و هم شبنم کانديد شديم براي دبيري شوراي مرکزي انجمن. شبنم برخلاف ميلش به نفع من کنار کشيد تا من بي
دردسر دبير انجمن بشوم. چرا که آن روزها روزهاي ناجوري بودند. درگيري با اعضاي سابق انجمن که گاهي به برخوردهاي فيزيکي هم منجر مي شد مجالي براي اختلاف سليقه بين من و شبنم نگذاشته بود...
خرداد 87 ؛ روزهاي سخت تحصن و اعتصاب غذاي دانشجويان دانشگاه تربيت معلم. وقتي فشارعصبي استرس و اعتصاب غذا پسرهاي درگير ماجرا(از جمله خود من) را خرد کرده بود شبنم همچنان پر شور و پر از انگيزه باقي مانده بود. انگار که اين مسائل پيش پا افتاده تاثيري روي اراده پايان ناپذير شبنم نداشت. شبنم که تنها دختر عضو شوراي مرکزي متحصنين بود همچنان منبع انگيزه بود براي تمام 170 اعتصاب غذا کننده و بيش از سه هزار دانشجوي درگير تحصن. ومن همچنان حسرت اراده ي را مي خوردم که خودم هيچ وقت نداشتم.
روزهاي تحصن سخت بودند ولي با وجود اتحاد و شور دانشجويان قابل تحمل بودند. اما روزهاي بعد از تحصن سخت تر بودند وقتي که شورها خوابيده بود واتحاد از بين رفته بود.
تابستان 87 بود؛ انجمن اسير انتقام گيري مسئولين دانشگاه شده بود چرا که آنها انجمن را دليل اصلي تحصن مي دانستند. انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تربيت معلم با نزديک به چهل سال سابقه بسته شد. بچه هاي ليدر تحصن يکي پس از ديگري بازداشت مي شدند و لازم بود کميته اي براي پيگيري اين بازداشت ها تشکيل بشود. مثل هميشه شبنم پيش قدم بود و پاي کار. هرچند که کينه ها و اختلافات قديمي نگذاشتند کار مفيدي صورت بگيرد.
پاييز 87 بود؛ انجمن بسته شده بود و عملا فضايي براي کار وجود نداشت. اما اين جور مسائل پيش پا افتاده نمي توانستند جلوي دختري را بگيرند که سرشار از انگيزه و اراده بود. شبنم آنقدر با من که فاقد هرگونه انگيزه ي براي ادامه فعاليت بودم حرف زد که بالاخره من را هم براي ادامه کار راضي کرد. چند تا از اعضاي انجمن که هنوز باقي مانده بودند را دور هم جمع کرديم و چند تا از بچه هايي که توي تحصن فعال بودند هم به ما اضافه شدند. جمع جديد بسيار يک دل و بسيار کيفي بودند. در مدت کوتاهي فعاليت انجمن حتي خيلي بهتر از زماني شد که دفتر و اتاقي داشتيم. با بالا و پايين هاي زياد پيش مي رفتيم. شايد کند ولي جلو مي رفتيم تا انکه آن روز کذايي رسيد.
اول اسفند 87 بود؛ با شبنم سر ظهر در ايستگاه متروي صادقيه قرار داشتم. مي خواستيم به جلسه تحکيم وحدت برويم. از صبح مرتب با شبنم تماس مي گرفتم تا قرار را فيکس کنم. يک بار دوبار سه بار...  به گوشي اش زنگ زدم ولي خبري نبود. گوشي زنگ مي خورد ولي کسي جواب نمي داد. با خودم فکر کردم شايد گوشي اش را جا گذاشته است. رفتم ايستگاه صادقيه که شايد آنجا پيدايش کنم. ولي خبري نبود.
نگران شده بودم و تعجب مي کردم که چرا اينقدر دير نگران شبنم شده ام. انگار که واقعا باور شده بود که هيچ چيز نمي تواند به شبنم آسيب بزند. به هر کس و هرجا که مي شد زنگ زدم ولي خبري از شبنم نبود. بچه ها با برادر شبنم- فرزاد صحبت کرده بودند ظاهرا او از شبنم خبر داشت. ولي چند ساعت بعد از خود فرزاد هم ديگر خبري نبود.
آن روز اولين روز از سخت ترين روزهاي زندگيم بود. شبنم بازداشت شده بود که البته اگر بخواهم بهتر توصبف کنم بايد بگويم از توي خيابان ربوده شده بود. شبنمي که هميشه توي روزهاي سخت يار و ياور ديگران بود حالا خودش اسير شده بود. 
بازداشت شبنم ما را در چند جبهه در گير کرد. از يک طرف بايد پيگير بازداشت شبنم مي بوديم و از طرف ديگر بايد با بسيج و مسئولين دانشگاه مقابله مي کرديم. و البته بايد جلوي سم پاشي ها و دروغ هاي اعضاي سابق انجمن را هم مي گرفتيم که فرصت را مناسب تشخيص داده بودند براي انتقام گرفتن از شبنم و کليت مجموعه انجمن. و در حالي که به وضوح از خارج دانشگاه خط مي گرفتند مشغول تخريب شبنم بودند.البته از همه غم انگيز تر بايد با کم لطفي هاي تحکيم وحدت کنار مي آميدم. تحکيم وحدتي که شبنم عضو شوراي تهرانش بود و واقعا به تحکيم عشق مي ورزيد.
اسفند 87 تا خرداد 88 بود؛ چهار ماه توفاني و سراسر درگيري براي من و بقيه ي اعضاي انجمن. نزديک انتخابات رياست جمهوري بود و شرايط براي ما حکم يا الان يا هرگز را پيدا کرده بود. يا بايد همه توان خودمان را براي آزادي شبنم مي گذاشتيم يا اينکه ديگر هرگز همچين فرصتي به دست نمي آمد. حوادث  بعد از انتخابات نشان داد که تحليل ما درست بود هرچند بي اثر. 
تقريبا هر روز در تلاش بوديم. از پخش بيانيه و نشريه گرفته تا حضور اعتراضي در همايش هاي دانشگاه و برگزاري تريبون آزاد و دست آخر هم درگيري با بسيج.
چهار ماهي که خيلي خيلي سخت گذشت.اما نه به خاطر بازداشت شبنم که مي دانستيم شبنم به خاطر آرمانها و باورهايش بازداشت شده است و نه حتي براي درگيري هاي زيادي که داشتيم. نه،  اين چيزها روي اراده بچه هاي انجمن و دوستان شبنم تاثيري نداشت. آن روزها سخت بود چون ما تنها بوديم هسته مرکزي انجمن که با کمک شبنم در سخت ترين روزها دور هم جمع شده بودند و دوستان شبنم که نگران وضعيت او بودند کاملا تنها بودند. دانشجويان تربيت معلم که آن همه شبنم برايشان زحمت کشيده بود، کار کرده بود و هزينه داده بود وقتي که به آنها نياز داشت تنهايش گذاشتند. تحکيم وحدتي هم که شبنم هميشه برايش احترام قائل بود کمکي نکرد...

خودم هم نمي دانم چرا اين چيزها را نوشتم. شايد براي اينکه حداقل خودم مطمئن بشوم که شبنم را فراموش نکرده ام. به خودم ثابت کنم که هنوز تک تک روزهايي که شبنم را شناختم يادم هست. روزهاي بد و خوب زيادي که آنقدر سريع و ناگهاني از دست رفتند که حتي فرصت نکردم ثبتشان کنم.
وقتي خبر پنج سال حبس شبنم را شنيدم سقف دنيا آنقدر سريع روي سرم خراب شد که حتي فرصت نکردم بگويم:آخ. وقتي بعد از مدتها صداي شبنم را از پشت تلفن شنيدم توي دفتر وکيل شبنم همراه پدرش بودم. شبنم مي خنديد و پر از روحيه بود. يک لحظه با خودم فکر کردم شبنم اسير شده يا من. منم که پشت ميله هاي زندانم يا شبنمي که همچنان پر از شور و انگيزه بود. شور و انگيزه ي که هميشه حسرتش را مي خوردم.
همه ي کساني که شبنم را مي شناسند و از نزديک با او آشنا بودند مي توانند شهادت بدهند که شبنم همه را شيفته ي شخصيت پاک و صداقت خودش مي کرد.امکان نداشت با شبنم آشنا شويد و حس احترام به او را در خودتان احساس نکنيد. لازم نيست براي شبنم غصه بخوريم. درست است که شبنم در اوج جواني اسير زندان شده است ولي دختري که هفتاد روز انفرادي و دو سال نيم بازداشت بدون حتي يک ساعت مرخصي نتوانسته سرش را خم کند نيازي به غصه خوردن ما ندارد. بايد به احترام شبنم تمام قد ايستاد. شبنمي که هميشه سربلند بود و هست.